خلاصه داستان: یک وکیل داغ که پولدار است، با پدرش، یک مرد خوب و یک قاضی سابق در پرونده ای که مربوط به شخصی است که به خاطر او قاضی مجبور به استعفا شده بود، صحبت می کند.
خلاصه داستان: سامیر و نرگس، پس از غلبه بر همه مشکلات، وقتی ناندینی کوچک وارد زندگی آنها می شود و خانواده آنها کامل می شود، پرتوی از آفتاب را پیدا می کنند.
خلاصه داستان: ویجیکومار، با نام مستعار سالگا، ناخودآگاه به قلمرو دنیای زیرین کشیده میشود. سامرات، یک پلیس صادق و درستکار، او را میبیند و تصمیم میگیرد تا عدالت را آشکار کند.