خلاصه داستان: یک برادر و خواهری که برای تعطیلات بهاری از طریق حومه ای دورافتاده به خانه می روند، با موجودی گوشتخوار روبرو می شوند که در میان ولگردی و ولگردی غذا خوردن آیینی خود است.
خلاصه داستان: میا متوجه می شود که سنگ جادویی او بخشی از یک پیشگویی باستانی است و سفری هیجان انگیز را به دورترین جزایر سنتوپیا آغاز می کند تا با یک شیطان بزرگ روبرو شود و سرنوشت خود را رقم بزند.