خلاصه داستان: جاگنا زن جوانی است که مصمم است راه خود را در یک روستای لهستانی اواخر قرن نوزدهم بسازد - کانون شایعات و دشمنی های مداوم، ثروتمند و فقیر، با پایبندی به سنت های رنگارنگ و پدرسالاری ریشه دار.
خلاصه داستان: پس از اینکه همکلاسیها مجسمههای هنر عامیانه چوبی را در اندازه واقعی در یک جشن فارغالتحصیلی وحشیانه در یک کلبه دورافتاده از بین میبرند، یک قاتل مرموز شروع به برداشتن آنها یکی یکی میکند.